26/5/92 -31/5/92
آیه ی نورانی این هفته:
و با الحق أنزلنه و با الحق نزل و ما أرسلناک إلا مبشرأ و نذیرا
سوره ی مبارکه ی إسرا...آیه ی 105
سلام میکنم به دوستای عزیز
خوبین انشا اله؟
رو به راهین؟
خب خداروشکر...
این هفته در مورد موضوع شک و تردید و لحظه های تردید صحبت شد...
خب حالا شما بگین که
اصلا چرا ما آدما دچار شک و تردید و دو دلی میشیم؟
چی میشه که یه وقتایی وسط مسیری که داریم میریم
توقف میکنیم,بر میگردیم یه نگاهی به عقب میندازیم و
بعد هم وجودمون رو یه ترس عجیب میگیره که نکنه,نکنه
همه ی این راهی که یه عمره داریم میریم اشتباه باشه و
سر از جای خوبی در نیاره؟
نکنه یه وقت این راهی که میریم غلط باشه و ما حواسمون
نیست؟
چی میشه که بعد از سال ها اعتماد به یه نفر بهش شک
میکنیم؟
چی میشه که توی یه مسیری میریم و تصمیم
میگیریم,اما یه وقتایی تصمیم گیری برامون سخت میشه
و نمیتونیم به حرف هیچ کسی اعتماد نکنیم؟
منشأ شک هایی که مثل خوره به جون ما آدما می افتن
کجاهاس؟پیداش کردیم؟
توی لحظه های تردید باید چیکار کرد؟
برنده ی مسابقه ی این هفته هم خانوم زهرا باشنده
از سیستان و بلوچستان بودن که بهشون تبریک
میگیم.
ادامه ی پست در ادامه ی مطلب...
مرور مطالب برنامه:
شک کی گفته که بده,تردید کی گفته که همیشه باعث درد سر میشه.اتفاقأ,اتفاقأ یه وقتایی
باید صبر بکنی یه نگاهی بندازی که تا کجای راه رو اومدی و چطور اومدی این راه اما این رو قبول داریم که
اگه قرار باشه توی شک و دست و پا بزنی و عمری توی سوالات خودمون غوطه ور بشیم و هی دست دست بکنیم
یه جاهایی که نباید مته به خشخاش بذاریم,فرصت های خوبمون رو از دست میدیم و در این شکی نیست
از اون لحظه هایی که بخواهیم فرصت خوب رو از دست بدیم به خاطر تردید و تعلل باید گریزان بود.
یکی از چیزایی که باعث میشه یه وقتایی حتی به وجود خدا هم شک بکنیم.اینه که پایه مون ضعیفه.
درست مثل دانش آموزی که کلاس اول رو با ارفاق و اغماض قبول شده,حالا توی کلاس دوم به مشکل خورده.
آخه ماها قرار بوده اصول دینمون از روی تحقیق و بررسی قبول کنیم نه شناسنامه ای نه تقلیدی ولی چون
اکثرمون حال و حوصله ی این کار رو نداشتیم,تصورمون از توحید ,از خدا,از پیامبر و از قیامت,
تصور خیلی درست و دقیقی نیست و همین هم خیلی جاها جواب نمیده.
مثلأ به محض این که توی اینترنت چند صفحه از نوشته های آدمای بی خدا رو میخونیم
یه دفعه ته دلمون خالی میشه که نکنه حق با این هاست یا مثلآ وقتی یکی از عزیزامون رو خدای نکرده از دست
میدیم و خدا به دعای ما اون عزیز رو فکر میکنیم که شفا نداده تا مدتی به عدل خدا شک میکنیم.
برای اینکه تصورمون از عدل و استجابت خدا شاید تصور مخدوش و اشتباهیه.
میگن که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه.
راست میگن.دلیل خیلی از شک ها و تردید ها تجربه های قبلیه.
مثلأ کافیه یه بار از یه نفر یه دروغ شنیده باشی این جاست که دیگه به
راست ترین حرف های طرف هم شک میکنیم.
حتا ممکنه پی بردن به دروغ یک دوست اصلأ باعث بشه به حرف راست بقیه ی دوستامون هم شک بکنیم
.بعضی وقتا اگه احساس میکنیم یه نفر سخت به ما اعتماد میکنه و انگار که بهمون مشکوکه بهش حق بدیم.
شاید قبلأ خود ما یا کس دیگه باعث شده که اعتمادش خدشه دار بشه.
آدم با ایمان ,آدم شکاک و بد بین نیست ولی از این طرف ساده و زود باور هم نیست
.وجود یه مقدار شک و تردید باعث میشه تا آدم هر حرفی رو از هر کسی قبول نکنه و چشم گوش بسته
دنبال کسی نره.شک و تردید اگه حالت شدید و افراطی به خودش نگیره وجوودش لازمه باید
دستشم بوسید.مخصوصأ توی این دنیای جدید که خیلی پیچیده شده و نمیشه به هر دستی دست داد.
اون شعر معروف که ای بسا ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست.
خیلی از اونایی که بهشون میگیم مال باخته دارن چوب خوش باوری خودشون رو میخورن.
البته ضرر مالی هر چقدر هم زیاد باشه به نظر میاد راحتتر قابل جبرانه
ولی بعضی ها راهزن دین و ایمان آدم میشن.
به جای زدن جیب آدم,رأی و عقیده ی درست آدما رو میزنن.
برای همینه که هیچ حرفی رو نباید دربست و چشم و گوش بسته قبول کرد.
چقدر بی معرفتن و از شرافت به دورن اونایی که اعتماد آدم رو جلب میکنن به خصوص
با کلمه ها و جمله هایی که برای آدما مقدسه و دوست داشتنی و
قابل اعتماد,احترام و اتکا و اون وقت نارو میزنن یه کاری میکنن که آدم پشیمون بشه از اعتمادی که کرده.
قصه همینه.به این راحتیا نیست ولی حرف حساب اونجاییه که به دو راهی برسیم و
اون قدری که مسئول هستیم چون خدا که بیشتر از توان و وسع فکر ما که از ما تکلیف نمیخواد.
اون قدری که از دستمون بر میاد اصلأ کم نذاریم,تحقیق بکنیم و قدم برداریم
بعدش هم اون جا توکل به خدا خیلی معنی میده.
طبق معمول شک و تردید و مکث یه وقتایی خوب باشه و مفید فایده قرار بگیره,
یه وقتایی هم شک ما مدام و بی مورد باشه.
برای اینکه دستمون بیاد شک های بی مورد چه اثرایی داره کافیه یه تک پا بریم نزدیک ترین دادگاه خانوادگی که
آدرسش رو بلدیم.زن و شوهرایی رو میبینیم که به خاطر شکاک بودن یکیشون یا هر دو شون کارشون متأسفانه به
دعوا و قهر و خدای نکرده درخواست جدایی کشیده ولی فقط دادگاه خانواده نیست که مضرات شک های زیاد و
لحظه به لحظه و دم به دم وبی مورد رو نشون میده,کافیه یه نگاهی به صفحه ی حوادث روزنامه ها بزنیم و اگه
دلش رو داریم ببینیم که شک بی مورد میتونه منجر به چه جنایت هایی که نشده.
شک بی مورد از اون چیزاییه که اگه بهش کم توجهی و بی محلی نکنیم,
یواش یواش کار آدم رو به جنون میکشه.
بعضی وقتا شک و تردید وقتی زیاد از حد میشه و دم به دم لحظه ای میشه,اعصاب آدم رو بهم میریزه.
اصلن زندگی آدم رو انگار مختل میکنه و تعطیلش میکنه.
یه وقتایی به بعضی شک ها نباید اطمینان و اعتماد کرد.غیبت قلبی بیشتر از اون که غیبت باشه یه نوع تهمته.
تهمتیه که بر خلاف غیبت و تهمت های عادی به زبون نمیاد توی قلب آدم میمونه.
غیبت قلبی یه جور سو ظنه.گمان بده راجع به بقیه س.
گمانی که ممکنه جایی بازگو هم نشه ولی فکر کردن بهش یه جور گناهه.آیه های دوست
داشتنی سوره ی حجرات میگن بعضی از گمان ها گناهه.
منظورشون همین گنان هاست.گمان هایی که برای دچار نشدن به آن ها باید یه مقدار حس خوش بینی خودمون رو تقویت بکنیم و اجازه ندیم شک های بی مورد توی ذهن و دلمون دور برداره.
وسواس و وسوسه ی فکری که این قدر هم انگار رو اعصابه واقعأ هم روی اعصابه.
مشکلیه که خیلی وقتا به سراغ خیلیامون میاد. برای بعضی ها بیشتر برای بعضی ها یه کم کمتر.
اصولآ فکر و خیال ازون چیزاییه که وقتی میخواد وارد خونه ی ذهن و دل آدم بشه در نمیزنه و یا الله نمیگه.
اجازه نمیگیره چه برسه به اینکه قبلش هم بخواد اطلاع بده که مثلآ حواست باشه که قرار فردا ظهر
من به عنوان یه شک و شبهه ی تازه به ذهن شما خطور میکنم.اجازه میدید؟!
برای مهمون های تازه و سر زده و بی اجازه و اذن باید تصمیمات اساسی بگیریم.باید جدی شون بگیریم.چون در غیر
این صورت اونا برامون اختیار داری میکنن و راجع به ماها تصمیمات بنیادی و نیان کن میگیرن.ازین مهمونایی که یه
جا بند نمیشن.اصلن اینجوری نیست که وقتی توی فقط مجلس عروسی نشستیم مثلأ و صدای ساز و آواز بلند
بشه خیالات و شک و شبهه های مختلف به ذهنمون خطور کنه.همیشه جاهای شلوغ نیست که آدم شک میکنه و
فکر و خیالای عجیب و غریب به ذهنش میاد.
یه وقتایی ممکنه سر نماز و یا حتی موقع خوندن قرآن هم وسواس فکری سراغمون بیاد و ذهنمون رو مشغول
کنه.شیطان حتی از نماز خوندن و قرآن خوندن ما هم حیا نمکنه و باز هم میاد و کار خودش رو میکنه.شاید برای
همینه که خدا فرموده توی قرآن که موقع خوندن قرآن از شر شیطان رانده شده به خدای خودتون پناه ببرید,به
خدای قرآن پناه ببرید و برای همینه که موقع خوندن قرآن بهتره که قبل از بسم الله یه اعوذ با الله هم بگیم.
شکاکیت مخصوصأ از نوع شدیدش یه جور سوهان روحه.
آدمی که مدام به بقیه شک میکنه جرأت نزدیک شدن و اعتماد به بقیه رو هم نداره.همچین آدمی که حتا نمیتونه
برای خودش یه محرم اسرار و یه سنگ صبور داشته باشه.شکاکیت باعث میشه که آدم همیشه احساس نا امنی
بکنه و نتونه سر راحت به بالین بذاره.آدم شکاک حتا تاب و تحمل خوبی های بقیه رو هم گاهی وقتا نداره چون مدام
ذهنش به این سوال مشغوله که هدف فلانی از خوبی کردن در حق من چی بود؟!
نکنه نقشه ای برای من داره,باید سر در بیارم.
درختای نازک و جوون ممکنه با یه باد قوی تکون بخورن و ریشه و ساقه شون خدای نکرده بشکنه.برای همین هم
ساقه ی نازک این درخت ها رو میبندن به یه چوب ضخیم و محکم تا در کنار و پناه اون چوب به هر بادی نلرزن.
حکایت ما شک و شبهه ها و وسواس های فکریمون هم حکایت همون ساقه های نازک و با دهای توفنده و
قویه.چاره ی کار ما چیه اینکه پناه ببریم به یک منبع قوی و در پناهش خودمون رو از لرزش ها و لغزش ها حفظ
کنیم.
خدا توی آیه های قرآن میگه نمیخواد جای دیگه ای برید.
بیاید پناه ببرید به خودم از شر وسواس خناس به خود من پناهنده بشید.
اگه علم بشر این همه پیشرفت کرده دلیلی داشته:
دلیلش هم این بوده که هر دانشمندی به بخشی از گفته ها ویافته های آدم های قبل از خودش اعتماد کرده,اونا رو
درست فرض کرده و آجر رو آجرهای قبلی گذاشته,برای پیشرفت و نو آوری هم شک لازمه و هم اعتماد.هیچ
کدومش رو دور نینداز اگه قرار باشه به همه ی گفته های قبلی شک بکنیم باید برگردیم به غار,اگه هم قرار بود به
همه ی گفته های گذشته ها اعتماد بکنیم,همین الان هم توی غار زندگی میکردیم.نه شک مطلق خوبه و نه اعتماد
مطلق.هر چیزی به جا و به اندازه شه که خوبه.
آدم های بدبین و اهل سوء ظن مشکلشون اینه که عاقلانه رفتار نمیکنن,آدم عاقل از بین همه ی احتمالاتی که به
ذهنشون خطور میکنه فقط برای احتمالات عقلانی ارزش قائل میشه.یعنی فرضأ همیشه یک در چند میلیارد
احتمال داره که امروز صبح یه شهاب آسمون مثلأبخوره وسط محل کار ما ولی هیچ آدم عاقلی به خاطر همچین
احتمال ضعیفی از محل کارش مرخصی نمیگیره و توی خونه نمیمونه.سوءظن و شکی که خیلیا متأسفانه نسبت به
همسر یا همکارشون دارن برای اهمیت دادن به احتمال های ضعیفی از همین دست هست.مثلأ احتمال این که یک
دوست 10 ساله ای داریم و حالا یه قصد بدی نسبت به ما داشته باشه خیلی ضعیفه ولی آدم بدبین بدیش اینه که
به همین احتمال غیر عقلانی چنان بال و پر بده و اهمیت بده که زندگی رو به کام خودش و بقیه زهر کنه.
توی هر مسمومیتی مهم اینه که بفهمیم زهر چی بوده چون با دونستن جنس و نوع و ترکیب زهر پیدا کردن و
ساختن پاد زهر خیلی راحت تر میشه.شک و سوء ظن نتیجه ی جهل و دور شدن از عقلانیته.با این اوصاف شک رو
یک زهر بدونیم که به جون آدم میوفته و پاد زهری هم حتمأ باید از جنس تعقل,تفکر و منطق باشه.
احادیث از خوشی و آرامشی میگن که توی یقین وجود داره و از غم اندوهی که پشت سر شک مثل یک قطار وارد دل
آدم میشه.
امام صادق (ع) میفرمایند:خوشی و آسایش در رضایت و یقینه و غم و اندوه در شک و نا رضایتی.
اصولأ یکی از وظایف پیامبران و ائمه این بوده که دست ما رو بگیرن و ما از بیابون شک و تردید و دو دلی برسونن به
باغ سرسبز یقین. اگر حضرت مسیح شفا میداد,اگه حضرت موسی دریاها رو میشکافته...اگه هر پیامبری معجزه
ای داشته ,همه ی این معجزه ها به این علت بوده که آدما از شک و تردید بیرون بیان و دلشون رنگ یقین
بگیره.احادیث میگن از علائم مومن یقینیه که داره و علائم منافق شک و تردیده.
رابطه ی وسواس فکری و شیطان ,اون شک و شبهه هایی که زندگی آدم رو بهم میریزه با شیطان مثل رابطه ی آب
چشمه س با خود چشمه.خدا خودش سرچشمه ی آرامش و یقینه و فکر کردن بهش به دل ما به قلب ما اطمینان
میده.عوضش شیطان چشمه ی جاریه شک و شبهه و تردید و وسواس و وسوسه س.دلیلش هم اینه که توی شرایط
شک و شبهه و تردید,آخه سخت ترین کار گرفتن تصمیم درسته.شیطان هم هر کاری که از دستش بر بیاد انجام
میده.قسم خورده.شوخی هم نداره.تا مارو از گرفتن تصمیم درست دور بکنه.برای همین هم تلاش میکنه تا ما رو
سرگرم بکنه و دو دل و تردیدمون بکنه.
اون جوری که آیه های سوره ی ناس میگن,اونایی که شک و شبهه و تردید و دو دلی رو به جون آدم میندازن یا خود
شیطان اند یا همکارش و پیمان کارش اند.اگه ما نمیتونیم کسی رو امیدوار بکنیم به زندگی حداقل شعله ی اندک امید
رو توی دلش خاموش نکنیم.
اون چیزی که به عمل ما ارزش میده اندازه و مقدارش نیست,کیفیتشه و خلوصشه.هیچ چیزی هم مثل یقین
نمیتونه در درجه ی خلوص و کیفیت کار های ما رو زیاد کنه.
امام صادق (ع) میفرمایند:عمل کم و ناچیزی که بر پایه ی یقین باشه,نسبت به عمل زیادی که بدون یقین
باشه,پیش خدا هم بهتره و بالاتر.
انگار شاعران جهان راست میگفتند
یک قصه بیش نیست سر انجام عاشقی
طوفان شروع میشود آن دم که یک نسیم
در ره گذار خویش ببیند شقایقی
دوست داشتم ادامه بدم ولی هم این اینترنت هندلی حال گیره، هم اینکه دیگه دیروقت شد.
سپاس بابت حوصلتون.