21/2/92 – 26/2/92
آیه نورانی این هفته:
و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم با لغداوه و و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک
عنهم ترید زینه الحیاه الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن
ذکرنا واتبع هوئه و کان امره و فرطا.
سوره مبارکه کهف...
سلام به دوستان رادیویی و غیر رادیویی
و همه کسانی که تا الان که زیاد از شروع کار این وبلاگ نمیگذره همراه وبلاگ خودشون بودن و هستن و ممنون از
دلگرمی هاتون که هیچ وقت فراموش شدنی نیست برام...و امیدوارم که حال دل همه مون خوب باشه و فراموش نکنیم که
تنها تکیه گاهمون تو زندگی هیچ وقت تنهامون نمیذاره...بدون شک همینطوره.
حالا بریم سراغ موضوع این هفته
بزرگی و بزرگواری آدما...
از نظر ما آدما باید چه ویژگی هایی داشته باشن که بشه بهشون گفت بزرگوار؟
بزرگواری رو توی چی میدونیم؟
بزرگ بودن مهم تره یا بزرگوار بودن؟
اصلن مگه با هم فرق دارن!
....
ممنون از همراهی همه تون...
مرور صحبت های آقای تقی پور و مطلب انتخابی خودم در
ادامه مطلب...
برنده مسابقه این هفته هم خانوم فاطمه صیفی از تهران بودن که بهشون تبریک میگییم.
گذشت و ایثار دو واژه مقدس در ادبیات ماست . همیشه و هر زمان در طول تاریخ بشریت " از خود گذشتگی "
جایگاهی بسی ژرف در ارزش های انسانی داشته است و از جمله خصوصیات اخلاقی والا به شمار می رفته است .
هر جامعه ای بسیاری از پیشرفت های خود را مرهون و مدیون افرادی بوده است که
در راه ایجاد آبادی و ترقی سرزمین خود از خواسته ها و امیال خود گذشتند و رفاه و آسایش و امنیت مردم را بر رفاه و
آسایش و امنیت خود ترجیح دادند.
چنین اشخاصی تاثیرگذارترین افراد هر جامعه ای هستند. چه در میان بزرگان و اندیشمندان هر سرزمین مانند امیرکبیر
که بزرگترین نقش را در زمان خود در پیشرفت و ترقی ایران داشت و در نهایت جان خود را در این راه فدا نمود و
چه در واحدهای کوچکتر مانند خانواده که ممکن است که یکی از اعضاء آن مانند پدر،مادر یا برادر زندگی هر یک از دیگر اعضاء
خانواده را دگرگون نماید. اینکه انسان تنها خود را نبیند و فقط به خواسته های خود فکر نکند، برای دیگران ارزش قایل شود و
به خواسته های آنها بهاء دهد بزرگواری است و آنجا که به خاطر دیگری تمایلات خود را زیر پا بگذارد ، گذشت و فداکاری است .
برای گذشت و ایثار باید خیلی بزرگوار بود و برای بزرگوار بودن باید خیلی انسان بود.
اما برای انسان های واقعی این گذشت و بزرگواری آنچنان دلپذیر و لذت بخش است که هرگز آن را
با خودخواهی های دیگران عوض نمی کنند و احساس رضایت حاصل از این ایثار را بر حس خودخواهی ترجیح می دهند.
فداکاران از فداکاری خود خشنودند اما هرگز ظالمان از ظلم خود لذت نمی برند مگر آنکه شخصیتی بیمارگونه داشته باشند.
هرآنچه که انسان را به انسان بودنش نزدیک می کند و او را در مسیر تکاملی خود پیش می برد احساس والایی از هستی به او می بخشد
و هر آنچه که او را در مسیر حیوانی پیش می برد احساس پستی و رذالت را در او زنده می کند و بسوی درجات پایینی
از انسان بودن سوق می دهد.
دکتر فرانکل پزشک روان شناسی بود که در سال های جنگ جهانی به جرم یهودی بودن سالها در اردوگاههای آلمان اسیر بود .
همه افراد خانواده او به دست نازی ها در کوره های آدم سوزی کشته شدند.
او که در بیمارستان و دانشگاه اتریش برای خود موقعیتی داشت و پزشک و محقق موفقی به شمار می رفت .
زمانی که به دست نازی ها اسیر شد،هرگز با او رفتاری انسانی نکردند.دکتر فرانکل پس از آزادی تمامی خاطرات دوران اسارت خود را در
کتابی به نام "انسان در جستجوی معنی " به رشته تحریر درآورد.
او در تحقیقات و نتیجه گیری های خود برای هستی و زندگی و بودن مفهومی انسانی پیدا کرد و هر کس که در این درجه
از درک مفهوم زندگی و انسان عاجز می ماند، یا در ناامیدی می مرد و یا با خشم و نفرت زندگی می کرد.
او در تمام سال های سخت اسارت هرگز ارزش های اخلاقی و انسانی را زیر پا نگذاشت و حتی از سربازان آلمانی یاد کرده که در موقعیت های
سخت بدون اطلاع مافوق های خود به اسرای بیمار کمک می کردند و این کار در آن شرایط برای یک سرباز که می دانست در صورت اطلاع
مافوقش چه مجازاتی در انتظار اوست گذشت و فداکاری است .در میان اسراء نیز کسانی بودند که حاضر می شدند
از قرص نان خود کمتر بخورند و قسمتی از آن را به دوست بیمارشان بدهند.
در شرایط سخت و بحرانی است که خوبی کردن مفهوم واقعی خود را می یابد و به قولی روزگار سخت است که خمیره
و ذات انسان ها را می نمایاند . چراکه در روز خوشی گذشت و نیکی کردن چندان زحمت و انرژی نمی برد .
شما اگر ده میلیون تومان پول داشته باشید صد هزار تومان آن را می توانید به کسی که به سختی به آن محتاج است ببخشید
اما اگر همین صد هزارتومان را داشته باشید چه ؟ مسلما پاسخ این پرسش به منش و دیدگاههای افراد بستگی دارد.
دکتر فرانکل در کتاب خود به این نکته اشاره کرده که آنهایی که بهترین بودند هرگز بازنگشتند و در حقیقت آنقدر از خود
برای دیگران مایه گذاشتند که دیگر از خودشان چیزی باقی نمانده .
آیا می ارزد به خاطر چند سالی یا چند صباحی بیشتر عمر کردن انسانیت را بفروشیم.آیا در این معامله سود می کنیم.
پایمال کردن حق دیگران به خاطر کمی بیشتر خوردن یا پوشیدن یا داشتن.آیا این داشتنها ارزش این همه فرومایگی را دارد.
سعی کنید در زندگی گاهی خود را به جای دیگران بگذارید.فقط از زاویه دید خود به مسائل نگاه نکنید. فقط خود را نبینید.
در این جهان میلیون ها انسان زندگی می کنند. حس بشردوستانه احساس تنهایی و انزوا را می زداید.
اگر ذره ای به خدا ایمان دارید بدانید که پاداش و ثمره گذشت شما هرگز بی پاسخ نخواهد ماند.
آنچه را که از خود برای دیگران خالی می کنید خداوند برای شما پرخواهد کرد.
شما اگر راه لذت بردن از زندگی را بیابید از یک دسته گل به اندازه یک گلستان رایحه استنشاق خواهید کرد و
ااگر فقط حرص و طمع داشتن را داشته باشید نه تنها از آنچه که دارید لذت نخواهید برد بلکه فقط بیش از پیش انباشته کرده
و در طمع بازهم بیشتر داشتن خواهید سوخت .
به ملاحظه ارزش های اخلاقی مطمئن باشید هرگز پشیمان نخواهید شد از این که در حق دوست ، خانواده یا همسایه خوبی کرده باشید
این یک سخن قدیمی است که می گویند از انسان یکی خوبی می ماند و یکی بدی .
مسلما شما خود این را تجربه کرده اید .اگر در شرایط سختی بسر برده اید و دوستی دست شما را گرفته و نجاتتان داده ،
هرگز فراموش نمی کنید و دور از انصاف است که فراموش کنید و اگر کسی دلتان را شکسته یا نمکی روی زخمتان ریخته
بازهم فراموش نمی کنید و حتی دیدن آن شخص شما را به یاد زخم زبانهای او می اندازد
حتی اگر شما بزرگی کرده و او را بخشیده باشید.معمولا آینده غیر قابل پیش بینی است .
هر شرایطی ممکن است برای انسان پیش آید .
اگر شما صاحب یک زندگی معمولی باشید و اتفاقی برای یکی از نزدیکان شما رخ دهد چقدر احساس مسوولیت می کنید؟
برادر یا خواهری به همراه همسرش در تصادفی کشته شوند و تنها کودک خردسالی از این واقعه تلخ برجای بماند که به جز
شما کسی را ندارد.او را چقدر به آغوش می فشارید.در خانواده خود می پذیرید؟ با او مانند فرزندانتان رفتار می کنید؟
یا فقط متاسف می شوید و فکر می کنید در قبال این حادثه شما مسوول نیستید.
اگر وضع مالی خوبی دارید و برادری دارید که از لحاظ مالی در مضیقه به سر می برد حاضرید سهم الارث خود را به برادرتان ببخشید
یا فکر می کنید وضع نامناسب او ربطی به شما ندارد و ارث پدری حق شماست .
آیا گذشتن از اندکی پول لذتبخش تر از داشتن کمی پول اضافی نیست ؟
در رفع مشکلات اعضای خانواده ، خواهر ،برادر ،فرزند یا دوست چقدر نقش دارید.حاضرید کمتر سیگار بکشید و
یک بسته مداد رنگی به فرزندتان بخرید.
حاضرید از وقت استراحت خود بزنید و به دیدن خاله یا عمه ای بروید که به کمک فکری یا درد دل با شما نیاز دارد.
حاضرید چند روزی به جای همکار بیمارتان بیشتر کار کنید. در غم و شادی با دیگران شریک باشید
زیرا در گروهها غمها تقسیم می شوند و شادیها ضرب می شوند.نترسید که نیکی کنید و فراموش شود
من هرگز محبت دیگران را فراموش نکردم.دیگران هم هرگز محبت شما را فراموش نمی کنند.
و مرور صحبت های آقای تقی پور...
بعضی ها انقدر خودشون رو میگیرن...انقدر مغرورن...این جوریه روششون.
معلوم نیست به مالشون مینازن که به شبی بنده!به خوشکلی و تیپشون مینازن که اونم به تبی بنده!
بارها و بارها شنیدیم که بخشش از بزرگانه یا بزرگی کن تا بزرگ بشی یا بزرگی به سن و سال نیست...
با لاخره خاصیت آدمیزاده که دوست داره ازش به عنوان یه آدم بزرک و بزرگمنش یاد کنن.همه این ها خیلی خوبه و تلاش
برای بدست آوردن ویژگی هایی که ما رو بزرگ کنه در چشم و نزد مردم.اما واقعآ احترام به بزرگترها و این سنت که
بزرگا همیشه روی چشم ما باشن یه مسئله دیگه س.
مطمئنا بزرگترای فامیل و هر خانواده ای ...اونایی که مویی سفید کردنبرکت هر مجلس و مهمانی هستن.خداکنه ما جز اون
دسته آدمایی نباشیم واسه این که بزرگترها رو فرمالیته دعوت میکنن...برای اینکه حرف و حدیثی پشت سر اون مهمونیه در
نیاد.
جز اونایی باشیم که به بزرکتر ها احترام میذاریم و پای حرفشون می شینیم و سعی میکنیم از تجربیاتشون یه چیزایی هم
نصیب خودمون بکنیمو برای خودمون نگه داریم.
نمیدونم چرا بعضی هامون انقدر مغروریم و به این فکر نمیکنیم که هر آدمی که پربار تر باشه و خیلی بیشتر حالیش باشه
خیلی آدم فروتن و جا افتاده ایه.
متاسفانه بعضی هامون فکر میکنیم علامه دهریم...فکر میکنیم چون مال و ثروت داریم میتونیم به هر کسی زور بگیم و ...
نزد خدا اون کسی عزیزتره که با تقوا تر باشه...خوش اخلاق تر باشه...انسان تر باشه و حلال و حرام رو از همدیگه تشخیص بده.
آیا آدمای بزرگوار همیشه لبشون خندونه؟!هر کاری که می بینن راضین؟هیچ وقت اهل اعتراض نیستن؟هیچ وقت ناراحت
نمیشن؟هیچ وقت تذکر نمیدن؟به نظر نمیاد اینطور باشه.
منطقی تر شاید این باشه که آدمای بزرگوار یک معیار و ملاک حقیقی و راستین برای خوب بودن و برای اینکه اعتماد
بکنن...برای اینکه یه وقتایی اعتراض بکنن...بگن که آقا این راهی که میری البته با بهترین شکل راه درستی نیست و ممکنه
که هم برای خودمون و هم برای دور و بریات درد سر داشته باشه.اگه رومون نمیشه به کسی چیزی بگیم یه کوچولو حیفه که
بگیم آدمای بزرگواری هستیم.اگه بتونیم بگیم و به بهترین شکل هم بگیم طوری که به کسی برنخوره و شان و شخصیت
کسی رو زیر سوال نبریم ...مومن خدا رو تحقیر نکنیم شاید اون وقت بشه که هنر کردیم و بشه احساس کرد بزرگوار شدیم.
خصلت آدمای بزرگواریکی همینه که اهل انتقام نباشن.حکایتشون حکایت درختیه که وقتی از پایین بهش سنگ میزنن
بازم جواب سنگ پرانی ها رو با هدیه کردن میوه هاش میده.خصلت آدمای بزرگوار اینه که برای بقیه آبرو داری میکنن
قضیه شون قصه ی دریاست.
دریا دیدین همه چی رو پاک میکنه و چه کسیه که بتونه دامن دریا رو آلوده کنه...
بزرگی و بزرگ بودن به تعداد صفرای مبلغ موجودی حساب بانکی نیست.الان یه کسی ممکنه بگه که ای بابا باز هم از
این حرفای تکراری!خوب اگه این حرفا تکراریه پس چرا باز هم اسیرش میشیم...چرا از یه سوراخ چند بار گزیده میشیم.
به مساحت املاک و مستغلات کسی بزرگ نشده.
در طول تاریخ در همه روزگار...بزرگی و بزرگ بودن به نام و نام خانوادگی و پدر و پدر بزرگ و اجداد آدم هم نیست.
به این که شناسنامه مون صادره از کجا بوده هم نیست.بزرگی به این نیست که الان کجاییم...چه کاره ایم.چه سمتی داریم
بزرگی و بزرگواری فقط به مساحت و ارتفاع روح ما بستگی داره.ما به تعداد همه آدمایی که بزرگ هستن ما به تعداد همه
آدمایی بزرگیم که اونا رو درکشون میکنیم و باهاشون هم دردیم.خدانکنه هیچ وقت کسی از ماها به درد بی دردی دچار بشیم.
بعضی وقتا ممکنه که فکر کنیم خوب چون ما زورمون نرسید بخشیدیم.چون نتونستین تلافی کنیم یا جراتش رو نداشتیم
یا به هر دلیلی مقدور نبود...کسی رو بخشیدیم.حتی کسی یه وقتایی به این فکر بکنه که ببخشیم...بگذریم و حتی نفرین
نکنیم به این امید که انشا اله اونی که بالای سر ماست هم از خطاهای ما که کم هم نیست بگذره ارزش داره و باعث برکت
توی زندگی میشه.
این که با انجام کار خوب حالمون خوب میشه طبیعیه و خوب هم هست...قرار نیست بپوشونیمش.اما وقتی که کار خوب انجام میدیم یه کوچولو
مغرور میشیم و فکر میکنیم که خبری شده ...کسی شدیم برا خودمون.
کنار آ دمای خوب که آدم قرار میگیره توی هر عصر و روزگاری که باشیم...یه کوچولو به خودش میاد و فکر میکنه که نه....من
هنوز خیلی راه نرفته دارم و البته این هیچ وقت به معنی نا امیدی نیست.ما همیشه پیش رومون رو نگاه میکنیم و سعی
میکنیم که قدم هامون رو محکم تر جدی تر و مستمر برداریم.اون وقت احساس میکنیم که موری هستیم که کنار کوهی
ایستاده.
خیلی سخته که توی آرامش و خوشی که داریم باز هم دنبال آرامش های بزرگ و دنبال آدمای بزرگ بگردیم.
چون وقتی همه چی خوب و خوشه وقتی همه تلاش میکنند که رفتار و کردارشون در حد استانداردهای رفتاری باشه از
انسانیت حرف میزنند و طبیعتا انسانی رفتار میکنند.اون موقع سخته که ادم بزرگوار و کریم رو از آدمهایی که یه کوچولو
کوچیکتر اند گاهی اوقات خدایی نکرده حقیراند راحت بشناسیم.اما حالا تصور کنید یه باره همه چی بهم بریزه.
مثلا یه دعوایی یه مشاجره جدی...یا گاهی خدایی نکرده یه تصادفی صورت بگیره...چند نفری بر موج ناپسند خشم و عصبانیت سوار
بشن.اونوقت یه کم راحتتر میشه آدم بزرگوار رو از آدم های کوچیکتر شناخت.آدمهای بزرگ وقتی
عصبانی میشن وقتی که خشم وجودشون رو ممکنه بخواد بگیره...طوری رفتار نمیکنند که انگار همه چی تموم شده
و شما هم تو نقطه ی پایان دنیا قرار گرفتین.جوری تصویه حساب نمیکنن که طرف مقابلشون رو از هست و نیست
ساقط کنند حتی در اوج عصبانیت هم سراغ دارین آدمایی هستن که همه ی درهای رحمت و بخشش و برگشت و شفقت
رو نمیبندن...یه جوری رفتار نمیکنند که جایی برای عذر تراشی و عذر خواهی بسته بشه.
هر زندگی توی شرایط عادی روزای سخت داره و تنگناهایی داره که فقط ممکنه زمینه هاش با هم فرق بکنه.
یه وقتایی زمینه های اقتصادی...یه وقتایی عاطفی...هر دلیل و هر بهانه ای ممکنه که آدم و به سختی برسونه.
با لاخره هر زندگی سختیایی داره...کیه که گرهی به کارش نیفتاده باشه.مشکلاتی هستن که باید یا حل بشن یا ازشون عبور
کرد.اما یه نکته ای هست که تو همون شرایط سخت آدم هایی که بزرگوارن...دلشون بزرگه یه جور برخورد میکنند و در عوض
آدم هایی که یه کم کوچکترن و حالا راه دارن تا بزرگ بشن.یه جوری به هم میریزن...خلاصه های و هوی و شیون و غوغا
میکنن که مطمئنیم اگه این آدم قدرت داشتن کل دنیا رو بهم میریختن...
تقصیر من نبود که با این همه ...با این همه امید قبولی در امتحان ساده ی تو
رد شدم...اصلا ...نه تو ...نه من ....تقصیر هیچ کس نبود....از خوبی تو بود که من بد شدم.
سلام فاطمه جون مرسی منم خوبم ،خودتم سلامت باشی گلم
اینقده اعصابم خرابه بلاگفا قاطی کرده از دیروزتا حالا وبلاگم باز نمیشه نمیدونم چرا